مکنون
وقتی مرا زمانه به زنجیر می کشد مجنون نمی شوم که به دل مانده غصه اش هربار خسته تا سحر مرگ می روم تا عرش می روم چه خدایی و ناگهان
یکدم دلم برای خودم تیر می کشد
لیلی به روی دلشده شمشیر می کشد
کارم به التماس به تقدیر می کشد
یک بخت نامراد مرا زیر می کشد
نوشته شده در دوشنبه 90/11/17ساعت
7:8 عصر توسط متین| نظرات ( ) |